روز مرگم نفسی وعدهی دیدار بده
وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
ای صاحب فال! در تمام عمر به کسی – که همدم و همراه تو بوده است – لحظهای امان ندادی تا کلمهای با تو حرف بزند و پیوسته به جان او غُر زدهای. لااقل دم مرگش بگذار کلمهای با تو صحبت کند، ولو در حد یک «ببند!» گذرا تا ناکام از حرف زدن با تو از دنیا نرود.